سلام ای غروب غریبانه


اسمان ابري

 

 

 

 

 

سلام ای غروب غریبانه دل سلام ای طلوع سحرگاه رفتن سلام ای غم لحظه‌های

 جدایی خداحافظ ای شعر شب‌های روشن خداحافظ ای شعر شب‌های روشن

خداحافظ ای قصه عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن عشق خداحافظ ای عطر

 شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها

نمی‌مانی ای مانده بی من تو را می‌سپارم به د‌ل‌های خسته تو را می‌سپارم به

مینای مهتاب تو را می‌سپارم به دامان دریا اگر شب نشینم اگر شب شکسته تو

 را می‌سپارم به رویای فردا به شب می‌سپارم تو را تا نسوزد به دل می‌سپارم

تو را تا نمیرد

  

 

 

 

من از دنیای بی‌ احساس انسانها من از وحشت من از تنها

 نشستن با دلی‌ صد پاره و گریان گریزانم من از این راه نا

هموار به سوی خانه تنهائی‌ خود باز می‌گردم ...دگر اینجا

نمی‌‌مانم که من آداب انسانها نمی‌‌دانم! نمی‌ دانم خدایا !

عمق انسان چیست؟ اگر من اینچنین کم عمق و نادانم خدوندا!

 دگر انسان نمی‌‌مانم! من اینجا ریشهٔ سرو غرورم را به دست

 تیشه خواهم داد! به جنگ عشق خواهم رفت تمام راستی‌‌ها

 را به دست باد خواهم داد خدایا هرچه دیدم، چیز دیگر بود تو

 میدانی خدایا حال زارم را مرا با خود ببر از شهر آدمهای پوشالی

 که من دیگر نه انسانم نه دیگر شوق ماندن . مانده در جانم

 

 

 

 

خسته ام از خويش...

از اين تکرار خويش...

از گذشته ي تلخ و آينده ي مبهم خويش...

تو را در گلويم فرياد مي زنم...

نامت را... حضورت را... خيالت را... وجودت را...

دستهايم را در گرمي يه دستهايت بگير و مرا فرياد کن...

بيا بيا به شانه هاي من تکيه کن...

دستت را به من بده... حرفت را به من بگو...

دين من عشق تو  است... مذهب من عشق تو است...

وجود من عشق تو است...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 3 مهر 1391برچسب:,ساعت 22:50 توسط رضا| |


Power By: LoxBlog.Com